از دیدگاه نهج البلاغه دنیاى عبادت، دنیاى دیگرى است. دنیاى عبادت آکنده از لذت است، لذتى که با لذت دنیاى سه بُعدى مادى قابل مقایسه نیست. دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است، اما سیر و سفرى که «به مصر و عراق و شام» و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمىشود، به شهرى منتهى مىشود «کو را نام نیست». دنیاى عبادت شب و روز ندارد، زیرا همه روشنایى است، تیرگى و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است. از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسى که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد. آن کس که به این دنیا گام نهد، دیگر اهمیت نمىدهد که در دنیاى ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت.
طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فى اللیل غمضها حتى اذا غلب الکرى علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم. اولئک حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون. (5)
چه خوشبخت و سعادتمند است آن که فرایض پروردگار خویش را انجام مىدهد (الله، یار و حمد و قول هو الله کار اوست)،رنجها و ناراحتیها را (مانند سنگ آسیا دانه را) در زیر پهلوى خود خرد مىکند، شب هنگام از خواب دورى مىگزیند و شب زندهدارى مىنماید، آنگاه که سپاه خواب حمله مىآورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار مىدهد، در گروهى است که نگرانى روز بازگشت خواب از چشمانشان ربوده، پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مىکنند، لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت مىکنند، ابر مظلم گناههایشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مىرود. آنانند حزب خدا، همانا آنانند رستگاران!
شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت، شب ظلمانى نیست
معلوم شد که از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بىروح نیست. اعمال بدنى صورت و پیکره عبادت است، روح و معنى چیز دیگر است. اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و شایسته نام واقعى عبادت است که با آن روح و معنى توام باشد. عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنیاى سه بعدى و قدم نهادن در دنیایى دیگر است،دنیایى که به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.
در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است. به عبارت دیگر، ترسیمها از چهره عبادت و عبادتپیشگان شده است، گاهى سیماى عباد و سلاک از نظر شب زندهدارىها، خوف و خشیتها، شوق و لذتها، سوز و گدازها، آه و نالهها، تلاوت قرآنها ترسیم و نقاشى شده است، گاهى واردات قلبى و عنایات غیبى که در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیبشان مىگردد بیان شده است، گاهى تاثیر عبادت از نظر «گناه زدایى» و محو آثار تیره گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پارهاى بیماریهاى اخلاقى و عقدههاى روانى اشاره شده است و گاهى ذکرى از لذتها و بهجتهاى خالص و بىشائبه و بىرقیب عباد و زهاد و سالکان راه به میان آمده است.
اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم، فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم، و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم، فهم حانون على اوساطهم، مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، یطلبون الى الله تعالى فى فکاک رقابهم، و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء. (6)
شبها پاهاى خود را براى عبادت جفت مىکنند، آیات قرآن را با آرامى و شمرده شمرده تلاوت مىنمایند، با زمزمه آن آیات و دقت در معنى آنها غمى عارفانه در دل خود ایجاد مىکنند و دواى دردهاى خویش را بدین وسیله ظاهر مىسازند، هر چه از زبان قرآن مىشنوند مثل این است که به چشم مىبینند. هر گاه به آیهاى از آیات رحمت مىرسند بدان طمع مىبندند و قلبشان از شوق لبریز مىگردد، چنین مىنماید که نصب العین آنهاست، و چون به آیهاى از آیات قهر و غضب مىرسند بدان گوش فرا مىدهند و مانند این است که آهنگ بالا و پایین رفتن شعلههاى جهنم به گوششان مىرسد، کمرها را به عبادت خم کرده و پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک مىسایند و از خداوند آزادى خویش را مىطلبند. همینها که چنین شب زندهدارى مىکنند و تا این حد روحشان به دنیاى دیگر پیوسته است، روزها مردانى هستند اجتماعى، بردبار، دانا، نیک و پارسا.
واردات قلبى
قد احیى عقله و امات نفسه، حتى دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق، فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الى باب السلامة و دار الاقامة، و ثبتت رجلاه بطمانینة بدنه فى قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضى ربه (7)؛ عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است، تا آنجا که ستبریهاى بدن تبدیل به نازکى و خشونتهاى روح تبدیل به نرمى شده است و برق پر نورى بر قلب او جهیده و راه را بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است. پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش، ثابت ایستاده است. این همه به موجب این است که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را خشنود ساخته است.
در این جملهها - چنان که مىبینیم - سخن از زندگى دیگرى است که زندگى عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است، سخن از ریاضت بدن و روح است، سخن از برقى است که بر اثر مجاهده در دل سالک مىجهد و دنیاى او را روشن مىکند، سخن از منازل و مراحلى است که یک روح مشتاق و سالک به ترتیب طى مىکند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوى بشر است مىرسد یا ایها الناس انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (8)، سخن از طمانینه و آرامشى است که نصیب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر ظرفیت بشر در نهایت امر مىگردد الا بذکر الله تطمئن القلوب.(9)
در خطبه 221 اهتمام این طبقه به زندگى دل چنین توصیف شده است:
«یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم؛ اهل دنیا، مردن بدن خویش را بزرگ مىشمارند اما آنها براى مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر مىشمارند.»
خلسهها و جذبههایى که روحهایى مستعد را مىرباید و بدان سو مىکشد، این چنین بیان شده است:
«صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى(10) ؛ با دنیا و اهل دنیا با بدنهایى معاشرت کردند که روحهاى آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.»
«لو لا الاجل الذى کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عین شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب (11)؛ اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود، روحهاى آنها در بدنهاشان یک چشم به هم زدن باقى نمىماند از شدت عشق و شوق به کرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاى او.»
«قد اخلص لله فاستخلصه (12)؛ او خود را و عمل خود را براى خدا خالص کرده است، خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش او را مخصوص خویش قرار داده است.»
علوم افاضى و اشراقى که در نتیجه تهذیب نفس و طى طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر مىشود و یقین جازمى که نصیب آنان مىگردد، این چنین بیان شده است:
«هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون(13)؛ علمى که بر پایه بینش کامل است بر قلبهاى آنان هجوم آورده است، روح یقین را لمس کردهاند، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزى که جاهلان از آن در وحشتند انس گرفتهاند.»
از نظر تعلیمات اسلامى، هر گناه اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمى باقى مىگذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهاى نیک و خدایى کاهش مىگیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش مىیابد.
متقابلا عبادت و بندگى و در یاد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون مىکند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه مىکاهد، یعنى تیرگیهاى ناشى از گناهان را زایل مىگرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مىسازد. در نهج البلاغه خطبهاى هست که در باره نماز، زکات و اداء امانت بحث کرده است. پس از توصیه و تاکیدهایى در باره نماز، مىفرماید:
و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلى الله علیه و آله بالحمة تکون على باب الرجل فهو یغتسل منها فى الیوم و اللیلة خمس مرات، فما عسى ان یبقى علیه من الدرن(14)؟
نماز گناهان را مانند برگ درختان مىریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد مىسازد. پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزى پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود. آیا با چنین شستشوها چیزى از آلودگى بر بدن باقى مىماند؟
در خطبه 234 پس از اشاره به پارهاى از اخلاق رذیله از قبیل سرکشى، ظلم و کبر مىفرماید:
«و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا للخیلاء عنهم.
چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیماریهاى روانى است، خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزهها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانى کرد. این عبادات دستها و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشند، نفوس را رام مىگردانند، دلها را متواضع مىنمایند و باد دماغ را زایل مىسازند.
«اللهم انک آنس الآنسین لاولیاءک و احضرهم بالکفایة للمتوکلین علیک، تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع علیهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم، فاسرارهم لک مکشوفة و قلوبهم الیک ملهوفة، ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الى الاستجارة بک (15)؛ پروردگارا، تو از هر انیسى براى دوستانت انیسترى و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آمادهترى. آنان را در باطن دلشان مشاهده مىکنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفتشان را مىدانى. رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنها در فراق تو بیتاب است. اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد، یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه مىبرند.»
«و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا (16)؛ همانا یاد خدا افراد شایستهاى دارد که آن را به جاى همه نعمتهاى دنیا انتخاب کردهاند.»
در خطبه 150 اشارهاى به مهدى موعود(عجل الله فرجه الشریف) دارد و در آخر سخن، گروهى را در آخر الزمان یاد مىکند که شجاعت و حکمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است. مىفرماید:
«ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل، تجلى بالتنزیل ابصارهم و یرمى بالتفسیر فى مسامعهم و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح.»
سپس گروهى صیقل داده مىشوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران مىگردند، به وسیله قرآن پرده از دیدههایشان برداشته مىشود و تفسیر و توضیح معانى قرآن در گوشهاى آنان القا مىگردد، جامهاى پیاپى حکمت و معرفت را هر صبح و شام مىنوشند و سرخوش باده معرفت مىگردند.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 229.
2- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 282.
3- بحار الانوار، ج 41، ب 101/ص 14،با اندکى اختلاف.
4- خطبه213.
5- نامه 45.
6- خطبه 184.
7- خطبه 210.
8- انشقاق/6.
9- رعد/28.
10- حکمت139.
11- خطبه 184.
12- خطبه86.
13- حکمت139.
14- خطبه 190.
15- خطبه 218.
16- خطبه213.
منبع:
مجموعه آثار، ج 16، ص 411، استاد شهید مرتضى مطهرى .